خدایا ، خدای مهربونم.......
سلام دختر نازم دلم خیلی گرفته این چند روزه واسم عذای آور ترین روزای زندگیم بود پنج شنبه با هزار امید و آرزو از دکتر اشرف زاده واست وقت گرفتم خیلی خوشحال بودم که بلاخره موفق شدم وقت بگیرم و ببرمت پیشش تمام امیدم این بود که بگه حالت خوبه و دیگه لازم نیست قرص بخوری....... صبح یکشنبه با امید از خواب بلند شدم و سریع حاضر شدیم و بابایی اومد دنبالمون که بریم دکتر خیلی شلوغ بود تا ساعت ١ طول کشید و وقتی رفتیم پیشش...................... وای خدای من از به زبون آوردنش هم اعصابم به هم میریزه دکتر با صراحت کامل گفت که بیماری متابولیک داری و باید آزمایش بدی تا ببینیم ازچه نوعیش هست دنیا روی سر من وبابا جونت خراب شد نمی تونست...
نویسنده :
مامان جونی
22:39